قصه های من
خدابیامرزه پدربزرگم رو یه کم تندخو بود، برای همین بچه ها زیاد دور و برش نمی رفتند، برعکس مادربزرگم خیلی مهربان و به اصطلاح دست و پاگرمو تو دهن گرم بود.
آخرای هفته جای همه نوه ها خونه پدربزرگ بود. 🌻
🏀یک روز که همه اونجا در حال توپ بازی بودیم. پسرخالم شوت محکمی به توپ کشید و چشمتون روز بد نبینه شیشه اتاق شکست. همه بچه ها گریختند و هرکدوم سوراخ موشی گیر آوردن و قایم شدن اما من چون کوچکتر از همه بودم و این ترفند رو هنوز بلد نبودم. همون جا وایستادم.🏀
😡😤پدر بزرگ که صدای شکستگی رو شنید با عصبانیت وارد اتاق شد و تنها دیوار کوتاهی که یافت من بودم و جای شما خالی یه تس محکمی به پشت من زد که تا حالا که یادم میاد جاش می سوزه😡
😢اینجا بود که بغض من ترکید و زدم زیر گریه و بریده بریده گفتم که من نش ..نش ..نشکستم.😭
🥰در این موقع مادربزرگ مثل همیشه سربزنگاه رسید و شروع کرد به جمع کردن قضیه ، با نوازش کردن من و سوال و جواب متوجه قضیه شد و پدربزرگم رو توجیه کرد.
پشیمانی، قشنگ توچهره پدربزرگ معلوم بود؛ ولی یه غروری پشت چهره اش پنهان بود که اجازه نمی داد عذرخواهی بکنه🤨😎
😘مادر بزرگ با همون زبون نرم و مهربون از پدربزرگم خواست که عذارخواهی کنه، ولی پدربزرگ زیر بار نمی رفت. و می گفت: اگه من عذرخواهی کنم، جلوی این بچه ها کوچیک می شم و اُبهت من جلوی اونا از بین می ره، بچه ها همینطور سوء استفاده می کنن چه برسه به اینکه عذرخواهی کنم؛ آخه بزرگی گفتن ، کوچیکی گفتن و… 😏😏
خلاصه مادربزرگ تصمیم گرفت با پنبه نرمِ زبونش، سرِ غرورِ پدربزرگم رو ببره و ترغیبش کنه به عذرخواهی، 👏👏
👈پس شروع کرد به گفتن پیامدهای این کار پدربزرگم:
✅ممکن هست این بچه به خاطر ظلم و بی عدالتی که در حقش انجام دادی، این رفتار رو در مورد دیگران تکرار کنه.
✅یا اینکه سرخورده بشه و نتونه دیگه در مقابل رفتار نادرست و ظلم دیگران از خودش دفاع کنه و…
✅اگه عذرخواهی کنی مهربونیت تو خاطر این بچه می مونه و به خوبی ازت یاد می کنه
🪒🪒در آخر مادربزرگ برای اینکه میخ حرفاشو محکم به مُخ آقاجون بکوبه، چند سخن از بزرگان چاشنی حرفاش کرد و در ادامه گفت: آقاجان، عزیزم! کسی که خطایی می کنه و عذرخواهی می کنه نشانه ی اینکه که آدم عاقل و فهمیده ای هست . اگه آدم غرور داشته باشه و خودش رو خیلی گُنده ببینه، اونه که خوار و کوچیک می شه،
قربون اون قلب مهربونت! برو از دل بچه دربیار، اشکهاش دل آدمو کباب می کنه.🥰🥰
😊خلاصه در تاریخ خانوادگی ما، اون روز اولین باری بود که پدربزرگ پا روی غرورش گذاشت و عذرخواهی کرد☺️