قصه های من
18 اردیبهشت 1402 توسط حكيمه دشت آبادي
خدابیامرزه پدربزرگم رو یه کم تندخو بود، برای همین بچه ها زیاد دور و برش نمی رفتند، برعکس مادربزرگم خیلی مهربان و به اصطلاح دست و پاگرمو تو دهن گرم بود. آخرای هفته جای همه نوه ها خونه پدربزرگ بود. 🌻 🏀یک روز که همه اونجا در حال توپ بازی بودیم. پسرخالم شوت… بیشتر »